بهروز، بهروز ماند

243

او تنها بهترین هنرپیشه تاریخ سینمای ایران نبود بلکه نمادی از قدرت و استقامت در برابر بی عدالتی های یک جامعه بود.
به یاد می آورم چند سال پیش در یکی از روزهایی که عازم ایران بودم می خواستم با بهروز (جان) وثوقی وداع کنم. بعد از دوره ای که تقریباً هر دو – سه هفته یک بار با هم در برکلی قرار داشتیم، به او گفتم : «چه قدر دلم برایت تنگ می شود» و او را در آغوش فشردم و بوسیدم. چشم هایش لبریز از اشک شده بود. آن چنان احساسی پرشور که مرا هم به گریه انداخت. دلتنگ زادگاهش بود. تازه آن زمان هنوز به چهل و اندی سال دوری نرسیده بود. دلم گرفت و به خودم گفتم: «واقعاً غم انگیز و دردناک نیست هنرپیشه ای چنین قدرتمند و یگانه را از دیار خودش رانده باشند؟».
اما بهروز ایستاد. و ایستادگی اش سبب شد تا بیش تر از گذشته و دورانی که فیلم داشت، محبوب باشد و در دل مردم و عاشقان سینما نفوذ کند. دیگر آرزویش برآورده شده بود چون در این غیبت طولانی هم از کوچک و بزرگ – چه در ایران و چه در خارج- هم چنان او را تحسین و ستایش می کردند. فیلم هایش به گونه ای کوتاه و بلند مدام در رسانه ها دیده می شد. بدینسان پس از بیش از 42 سال غیبت بهروز، بهروز ماند.
من این خوش شانسی را داشته ام که با بهروز در فیلمی کار کنم (فیلم «رشید» را می گویم) تا با او کار نکرده اید نمی دانید تا چه حد در مقابل دوربین- و سینما- مسلط است. هنرپیشه های ما -خصوصاً بیش تر آن ها که از تئاتر آمده بودند- مدیوم فیلم را نمی شناختند. این است که غالباً با دوربین و با تصویر بیگانه بوده اند. بهروز خوب می داند که دوربین در چه زاویه و لنز دوربین در چه اندازه ای است. به همین دلیل است که می تواند در مقابل آن چه گونه باید واکنش نشان دهد. یادم نمی رود در صحنه ای از «رشید» ، مسافتی طولانی را باید می دوید و دوربین این حرکت را از طریق تراولینگی طویل بدون قطع صحنه، دنبال می کرد. صحنه تقریباً بدن بهروز را در کادر داشت و من وقتی اعلام حرکت دادم، دیدم که فقط بدن و اندام اوست که فرم و بازی لازم را نشان می دهد. حرکت دست ها و ژست دویدن پاها، آن وقت دانستم که او به گونه ای غریزی سینما را می شناسد و می داند کجا باید با صورت بازی کند و کجا هیکل و فرم اندامش باید به کار گرفته شود.
و باز این خوش شانسی را داشته ام که بیش از نیم قرن (بله، نیم قرن!) دوست بهروز باقی بمانم. شاید که از این مدت طولانی، اوقات زیادی با هم نبودیم، و من این سعادت را نداشتم اما در همین زمان های مغتنم ، دانستم در رفاقت و صفا و محبت سرآمد است.
بعد از سال ها دوری از سرزمین خود، دوری از سینمای خود، بهروز وثوقی با هشیاری و فراست توانست خویشتن را در همان حد و موقعیت گذشته حفظ کند. به جز چند نمایش سنگین و یا دو – سه فیلم غیر تجاری، خود را آلوده کارهای کم ارزش و بازاری نکرد (که می دانیم در این روزگار مادی ، آسان می شود خود را فروخت) ولی او خوب می داند(و می دانست) که در کجا قرار دارد و برای چه کسانی باید باقی بماند.